اعضای هیات علمی

بازگشت

دیدگاههای منتقدان و مخالفان پاداش و تشویق 2

این مقاله کوتاه به ارائه و بررسی دیدگاههای منتقدان و مخالفان پاداش و تشویق دانش آموزان می پردازد.

روانشناسان کنترل درونی با الگوی بیرونی کنترل رفتار مبنی بر ارائه پاداش و تشویق مخالفت می­ورزند. آنها بر این اعتقاد هستند که روانشناسی کنترل بیرونی به اشتباه الگوی متداول در درک رفتار انسان شناخته شده است و از این رو آن را رد می­کنند. روانشناسی کنترل درونی به طور عام و نظریة انتخاب به طور خاص، با انتقاد از الگوی بیرونی کنترل رفتار مبنی بر ارائه پاداش و تشویق به دانش­آموزان، الگویی دقیق برای درک رفتار انسان فراهم می­آورد. بنا به نظریة روانشناسی کنترل درونی و نظریة انتخاب انسان موجودی فعال است و انگیزش ما، نه از رویدادها و تحریکات بیرونی (پاداش­ها و تنبیه­ها)، بلکه از درون ما نشأت می­گیرد.

روانشناسی کنترل درونی بر این باور است که با استفاده از این نظریه می­توان مدارس و کلاس­هایی خلق کرد که با این واقعیت که انگیزش انسان نشأت گرفته از درون اوست، سازگار باشند. آنها می­گویند تنها در این صورت است که همه باور خواهند داشت که برای ایجاد انگیزش یادگیری در دانش­آموزان بجای استفاده از تشویق و تنبیه باید تلاش خود را برای ایجاد کلاس­هایی صرف کنیم که بر انگیزش درونی دانش­آموزان متمرکز باشند و در نتیجه احتمال مشارکت آنان را در یادگیری افزایش دهند.

منتقدان پاداش و تشویق دانش­آموزان، عامل تشویق و پاداش را سبب از بین رفتن انگیزة درونی دانش آموزان می دانند. آنها ضمن مخالفت با سیستم پاداش و تشویق دانش­آموزان اظهار می­دارند که جای تعجب نیست که دیده می­­شود دانش آموزانی که در معرض تنبیه و پاداش هستند بعد از مدتی غیر قابل کنترل می­شوند. کسانی که شکست و پیروزی­شان به نیروهایی خارج از خودشان نسبت داده می­شود، به انسان­هایی بی مسئولیت تبدیل می­شوند. گسترش بی مسئولیتی­ که در ذهن آنها رسوخ کرده نباید ما را به تعجب بیندازد زیرا پیوسته به آنها گفته ایم؛ ماییم که تو را وادار می کنیم مودب باشی، ما تو را به انجام تکالیفت، یادگیری و ... وادار می کنیم. در واقع، اعتماد ما به اصول روانشناسی کنترل بیرونی، ناخودآگاه افرادی را تربیت کرده که به طرز هراس آوری نمی­خواهند مسئولیت­های فردی خود را بپذیرند و یا تصدیق کنند که زندگی هر کس تا حد زیادی محصول انتخاب های خود اوست.

مخالفان پاداش و تشویق دانش­آموزان می­گویند، تشویق نباید هدف باشد بلکه باید وسیله ای برای  رسیدن به هدف باشد. همچنین، ایجاد وابستگی به عوامل تحریکی تشویق، سبب کند شدن محرکهای درونی، ایجاد توقعات تصنعی، مغرورشدن و احساس مهتری خواهد شد و این مورد خاصه در خردسالان بیشتر متجلی می شود.

مطابق با نظر حامیان تئوری انتخاب، در محیط خارج هیچ چیزی، حتی مدرسه نمی­تواند به خودی خود نیازهای ما برآورده سازد و خود ما هستیم که باید نیازهای­مان را برآورده سازیم. در این صورت یک مدرسه خوب می­تواند به عنوان جایی تعریف شود که اکثر دانش­آموزان باور دارند اگر تلاش بیشتری انجام دهند قادر خواهند بود نیازهایشان را بیشتر برآورده کنند و به همین دلیل انگیزة ادامه به تلاش در مدرسه در آنها ایجاد می­شود. مهمترین هدف یک مدرسه باید به دست آوردن رضایت و خشنودی توأم دانش­آموزان و معلمان باشد.

تئوری انتخاب بر پذیرش مسئولیت اعمال­ توسط دانش­آموزان بسیار اهمیت می­دهد و تاکید می­کند که دیگران یا شرایط خارجی مسبب هیچ­یک از کارهایی که دانش­آموزان انجام می­دهند نیستند. هر آنچه در دنیای بیرونی ما اتفاق می­افتد هرگز ما را به انجام کاری وادار نمی­کنند، بلکه ما را فقط به پاسخ دادن دعوت می­کنند و این انتخاب ماست که به دعوت آن چگونه و چه نوع پاسخی بدهیم. تمام رفتارهای ما بهترین شکل تلاش­های ما برای کنترل خود و تامین نیازهای­مان است.

گلاسر با انتقاد از روانشناسی کنترل درونی و سیستم پاداش و تنبیه دانش­آموزان در بسیاری از مدارس، می­گوید آنچه در دنیای درون دانش­آموزان می­گذرد یعنی خواسته­ها و نیازهایش و نه آنچه در دنیای بیرونی رخ می­دهد، منشأ تمام رفتارهای اوست. گلاسر بر این نکته تاکید می­کند که به دلیل بی­توجهی ما به تلاشهای دانش­آموزان برای ارضای نیازهایشان، آنها تصمیم می­گیرند در کلاسها کار نکنند مگر اینکه بدانند پاداش و یا تنبیهی دریافت خواهند کرد، زیر کلاس­های ما به گونه­ای است که نیازهای آنها را ارضاء نمی­کند.

بنابراین، بر اساس این نظریه، اگر بجای پاداش و تشویق دانش­آموزان، مواد درسی به طور مناسب تدریس شود، دانش­آموزان تلاش بیشتری برای یادگیری انجام خواهند داد؛ زیرا مفادی که دانش­آموزان بتوانند با آنها ارتباط برقرار کنند، توانایی­های آنها را افزایش می­دهد. اگر آنها به واسطة دانش و یادگیری مطالب درسی، قدرت و توانایی به دست نیاورند، ارضای جنبه­هایی از این نیاز را در جای دیگری جستجو می­کنند و به رفتارهای خود تخریب­گر دست می­زنند. از نظر گلاسر باید کلاسها را به گونه­ای سازماندهی کرد که در آنها نیازهای بیشتری از دانش­آموزان برآورده شود. در مجموع بر اساس تئوری انتخاب، کار در کلاس و مدرسه ارضای نیازهای جاری و کنونی دانش­آموزان را باید به گونه­ای میسر سازد که ارزش ادامه دادن تلاش­شان را داشته باشد.